عوامل شعر خوب
استاد صباح استاد صباح


شعر ، پديده اي است كه با همه افراد جامعه بشري سر و كار دارد و هر يك از اين افراد ، بنا بر سطح فهم خود و انتظاري كه از شعر دارد ، مي تواند تعريفي براي آن ارائه دهند. بنابراين نمي توان به طور مطلق تعريفي ارائه كرد و گفت كه شعر همين است و جز اين نيست.
عده اي از منتقدان ، به اشتباه پنداشته اند آنچه تعريف آنهاست، اصالت دارد و اگر يك اثر با تعريف آنان همخواني نداشت، آن اثر، شعر نيست.
بايد دانست شعر بودن يا نبودن آثار ادبي ، وابسته به ديدگاه ما نيست. آثار درخشان شعري ، وجود خود را ثابت و حضور خويش را بر فرهنگ ما تحميل كرده اند و لجاجت در مرزبندي ، فقط ما را از زيبايي هايشان محروم خواهد كرد و بس. كساني که مي كوشند شعر بودن يا نبودن همه ي آثار ادبي را با تعريفِ ساختگي خود مشخص كنند، به آن شخصيت اساطيري يونان قديم شباهت دارند كه مردمان را مي دزديد، روي تخت خوابي كه داشت، مي خواباند و مي كوشيد قد آنان را با تخت خواب تنظيم كند؛ يعني قد بلندها را سر مي بريد و قد كوتاه ها را آن قدر مي كشيد تا به همان اندازه بلند شوند. اينان نيز آثار ادبي ر ا مثله مي كنند تا با تعريف دست ساخته ي خودشان برابر شود.

ولي ما در عين حال ، نيازمند شناخت شعر هستيم و اين ايجاب مي كند كه بدانيم براي ارزيابي هايمان به سراغ كدام دسته از آثار ادبي برويم و آنها را با چه معياري بسنجيم. پس اگر تعريفي مطلق هم نيافتيم ، بايد حداقل تصوير روشني از شعر در پيش چشم داشته باشيم. تعريف هايي كه آقاي دكتر محمد رضا شفيعي كدكني عنوان کرده است ، جامعتر و دقيقتر به نظر مي آيد . ايشان در کتاب ادوار شعر فارسي ، شعر را چنين تعريف ميكند: \"شعر گره خوردگي عاطفه و تخيّل است كه در زباني آهنگين شكل گرفته باشد.\"
با اين تعريف، عناصر سازنده ي شعر ، عاطفه ، خيال ، زبان ، آهنگ و شكل هستند و كلام براي شعر بودن ، بايد از همه اينها برخوردار باشد. اين تعريف ايشان ، ساده و كاربردي است يعني با آن ، به راحتي مي توان عناصر شعر را شناخت و آثار شعري را محك زد.
شعر خوب آن است كه خوب تهييج كرده و خوب فهميده شود و خوب به حافظه سپرده شود و خوب ترجمه شود و اين ايجاد نمي شود مگر اين كه در گفتن آن شعر اخلاق ساده عالي، حس و هيجان شديد، و سليقه كافي به كار رفته باشد. چند چيز است كه در خوبي شعر دخيل است، ولي اساس خوبي شعر نمي تواند واقع شود؛ يكي موقعيت زماني و مكاني و روحي، ديگر حالت حاضره شاعر و قيافه و طرز اداي شعر. گاه مي شود كه در يك واقعه و حادثه كه شما به آن علاقه داريد، از طرف شخصي كه شما با او خصوصيت داريد، با قيافه و سيمايي كه حالت و موقعيت را براي شما حكايت مي كند، شعري براي شما ساخته شده يا خوانده مي شود، در حالتي كه آن شعر في نفسه خوب نبوده و مزاياي اخلاقيه و هيجان صاحبش مطابق با شعرش و متناسب با سخنانش نيست، معذلك موقعيت و شاخصيت زماني و مكاني و شخصي شما را تحريك نموده، آن شعر در نظر شما يا فاميل و همشهري ها يا هموطنان شما خوب جلوه كرده، ولي پس از طي شدن زمان وسپري شدن حالتي كه در ما يا ملت ما بوده است، آن شعر فراموش و جزء لاطائلات و ترهات (ياوه ها ،بيهوده ها) شمرده مي شود.
اما ديده مي شود كه يك شاعر خليق و بزرگوار، داراي صفاتي كه در نزد تمام ملل پسنديده است، در حالتي كه احساسات و هيجان روحي او به منتها درجه ي شدت و جوشش رسيده است، شعري مي گويد كه حاكي از اخلاق و احساسات او است. اين شعر قهراً خوب مي شود، هم در زمان خود او و هم در زمان بعد از او، هم در نزد همزبانان او و هم در نزد ملل سايره ... و ديده مي شود مزاياي صوري كه غالب شعرا اشعارشان را با آنها زينت مي دهند از قبيل وزن، سجع، اصطلاح، حسن تركيب، تناسب زمان و مكان و غيره هيچ كدام در خوبي آن شعر دخيل نبوده اند زيرا در زمان ديگر، مكان ديگر و در زبان بيگانه همان قدر آن شعر خوب و جالب توجه است كه در زمان و زبان و مكان خود شاعر. در اين مورد مي فهميم كه فقط خوبي شعر دخيل نبوده است، بلكه خوبي اخلاق شاعر و شدت هيجان و حس شديد او نيز تأثير فراواني داشته و چون اين دو تأثير در هيچ وقت و در نزد هيچ ملتي نامعلوم و نامفهوم نبوده و هر صاحب اخلاق و صاحب حسي، سرگذشت بديل و همدرد خود را درست مي فهمند، شعري هم كه با اخلاق و حس و حالت مهيج گفته شود، همه وقت به خوبي شناخته مي شود.
پس شعر خوب عمومي، شعري است كه از تأثير يك حالت خوب عمومي و يك رشته اخلاق خوب عمومي گفته شده باشد. اين شعر همه وقت و همه جا خوب است، مگر در نزد كسي يا كساني كه اخلاق شاعر و احساسات او در نزد آنها پسنديده نباشد.
مثل اينكه اگر يك شاعر اسپانيولي شجاع و چابك، در روز عيد گاوكشان ( در نزد اهالي اسپانيا معمول بوده و شجعان (دلاوران) در آن روز در ميدان هاي عمومي با گاوهاي وحشي نبرد كرده و آنها را مي كشند.) گاو جسيمي (فربه و چاق) را كشته و شرح شجاع و شهامت خود را موافق اخلاق متهورانه و هيجان خاص خود به نظم درآورد، در نزد ملت اسپانيا فوق العاده خوب جلوه كرده، و در نزد ساير ملل در حالت متوسط و در نزد ملت هند، كه گاو را مقدس مي دانند، اثري نكرده و حتي آن شعر را بسيار بد و ركيك مي پندارند.
يا اينكه اگر يك خانم عفيفه مسلمان در موقع تفاخر و شعري بگويد كه مضمونش اين باشد: «من از خانه شوهر محبوبم بيرون نمي روم مگر با تابوت» و اين شعر را با يك معنويت مطابق با واقع و يك حرارت صداقتمندانه ادا كند، در نزد ملل مسلمان همه جا و همه وقت و در هر زمان و مكاني حسن اثر بخشيده و به خوبي معروف مي شود، ولي يك خانم اديبه اروپايي اين شعر را نمي خواند، اگر هم برايش ترجمه كنند نه خودش از آن تعريف مي كند و نه قلبش را از آن خوش خواهد آمد.

در عوض اين شعر فردوسي كه:
ميازار موري كه دانه كش است
كه جان دارد و جان شيرين خوش است
چون داراي يك معني است كه در تمام ملل عالم مقدس است و خود شاعر نيز اين صفت را دارا است و در موقع گفتن اين شعر داراي يك حس شديد و تأثير فوق العاده بوده، اين است كه در هر زبان و در هر زماني مي توان اين شعر را ترجمه نموده و خوانده و تمجيد نمود.
و اين شعر ظهير فاريابي را كه مي گويد:
عروس ملك، كسي تنگ در بغل گيرد
كه بوسه بر لب شمشير آبدار دهد!
و اين شعر رودكي را كه مي فرمايد:
هموار كرد خواهي گيتي را
گيتيست! كي پذيرد همواري
اندر بلاي سخت پديد آيد
فرّ بزرگمردي و سالاري!

هر گاه در هر جايي بخوانيد و ترجمه كنيد، همه كس از آنها بوي مردانگي و مناعت و متانت و شجاعت استشمام نموده و از آن تمجيد خواهد كرد، بر خلاف كرور كرور اشعار تركستان و خراساني و عراقي و هندي كه با شاعر به گور رفته و يا هيچ وقت طبع نخواهند شد تا چه رسد به ترجمه و انتشار عمومي.
اين است فرق بين شعر خوب و بد، و اين است فرق ميان شعر خوب عمومي و خوب خصوصي ؛ و همچنين شعر بد را نيز مي توان به يك تناسبي تجزيه نمود، به شرط اينكه صاحب آن داراي اخلاق و احساسات خاصه باشد، در آن مورد شعر بد مي شود؛ ولي بالنسبه به اخلاق عمومي، بدي او گاه تخفيف يافته و گاه زياد شده و شايد هم در نزد يك ملت خوب شناخته شود.
مثلاً اگر يك شاعر مجنون يا سفيه يا كج سليقه، عاشق پسر يا دختري شود كه دماغ نداشته باشد و شعري به اين مضمون بگويد كه: «معشوق من صورتش صاف است و حتي برآمدگي دماغي هم مزاحم انبساط و جاهت و تموّجات حسن و جمال او نيست» البته اين شعر در همه جا مورد سخريه و استهزا واقع شده و شاعر را متهم به تسفيه (سبك عقلي، ناداني) مي كنند، مگر در «كوريا» (Korea) زيرا در كوريا هر چه دماغ زن كوچكتر باشد بر محسنات او مي افزايد، مخصوصاً معشوقه پادشاه كه خلع شد، صورتش مطابق مضمون فوق از مزاحمت دماغ آسوده بود! لهذا شعر مزبور فقط در مملكت مزبور طرف تمجيد و تحسين واقع خواهد شد.
شاعر ملي بايد اخلاقش از ساير هموطنانش بهتر باشد، تا بتواند آنان را هدايت نمايد و اشعار خودش را در محفظه هاي انديشه و اشكاف كتابخانه هاي آنها باقي و جاودانه نگاه بدارد و شعر خوب بايد حاكي از پسنديده ترين اخلاق، قوي ترين احساسات و لطيف ترين سليقه ها باشد تا هر چه اين صفات در آن شديدتر و عمومي تر شود آن شعر عمومي تر و ديرپاي تر گردد.
شعر خوب آن است كه خوب تهييج كرده و خوب فهميده شود و خوب به حافظه سپرده شود و خوب ترجمه شود و اين ايجاد نمي شود مگر اينكه در گفتن آن شعر اخلاق ساده عالي، حس و هيجان شديد و سليقه كافي به كار رفته باشد.
شعر خوب
شعر خوب، يعني احساسات موزوني كه از انديشه اي پرهيجان و از روي اخلاقي عالي برخاسته باشد.
چه تصور مي كنيد، وقتي كه از شما بپرسند «شعر خوب يعني چه؟» آيا مي توانيد فوراً جواب دهيد؟
در اين باب ادباي عرب و عجم خيلي بحث كرده اند. آنچه بالاخره به ما جواب داده اند اين بوده است: شعر خوب آن است كه ذوق انساني آن را انتخاب كند. مي توان فهميد شعر خوب چيست، ولي نمي توان دليل خوبي آن را ذكر كرد، يدرك و لايوصف.
ولي آنچه ما مي توانيم روي آن بحث كنيم، قدري بالاتر از اين مقدار وصف و تحقيقي است كه از روي طفره يا قصور فكر براي ما از پدران اديب و علماي معاني بيان به ميراث رسيده است.
ما مي دانيم كه بعضي از صنايع با روح و ذوق انساني ارتباط دارند. يك تابلو قشنگ، يك رنگ آميزي ماهرانه، يك مجسمه بديع، يك گل لطيف معطر و يك دستگاه موسيقي دلربا ، به عين مثل يك شعر خوب، بدون اينكه بيننده يا شنونده را به تفكر و استدلال و استنتاج مجبور كند، او را محظوظ نموده،انديشه يا روح او را حركت داده و در برابر خوبي و خوشي خود خاضعش مي نمايد. ولي اين تأثير و عمل سريع، بدون يك انتظام و قاعده و تحقيق نبوده و بايد آن قاعده و مقياس را به دست آورد.

در اينجا يك بحث عميق پسيكولوژي ، يك تحقيق روحي و اخلاقي ثابت و منظم دست اندركار است كه سابقين از آن همه تحقيقات و قاعده ي منظمه فقط به استدراك و حكميت ذوق مستمع اقتصار ورزيده و از اين بحث دلچسب طفره رفته اند
. تحليل هويت شعر
براي فهميدن شعر خوب بايد هويت شعر را تحليل كرد. بايد فهميد كه شعر نتيجه ي عواطف و انفعالات و احساسات رقيقه ي يك انسان حساس و متفكر است. پس شعر خوب چيزي است كه از احساسات، عواطف و انفعالات و از حالات روحيه صاحب خود، از فكر دقيق و پرهيجان و لمحه ي گرم تحريك شده ي يك مغز پرچوش و يك خون پر حرارت، حكايت كند. بايد دانست اشخاصي كه فقط از روي علم و ورزش و قدرت حافظه و تتبّعات زياد در اشعار متقدمين و متأخرين طبع شعري يافته و شعر مي گويند، شاعر نبوده و اشعار آنها از روح آنها حكايت نمي كند. شاعري كه در روز عيد نوروز يا عيد ولادت پادشاه، مجبور يا موظف يا محتاج است كه قصيده اي سروده و به موقع معين، با طرز معين و قاعده ي مخصوص، براي ممدوح خود قرائت نمايد، آن شاعر نيست. اگر هم باشد قصيده اي را كه بدين ترتيب ساخته است، نمي توان مثل يك تابلو نقاشي، يك زمزمه ي عاشقانه، يا يك غزل پر حرارت تلقي نمود. شعري كه مقصود ماست شعري است كه از يك انديشه ي شاعر خلق و در يك وقت آزاد، يا در تاريكي و در بحبوحه ي احساسات و تراكم عواطف و عوارض گوناگون و در يك حال هيجاني گفته شده باشد؛ اين چنين شعر، يعني نماينده ي يك روح پرهيجان. حال چه مي شود كه يك شعر خوب مي شود، يا چه مي شود كه خوب نمي شود. البته خود شعر في نفسه مدنظر نيست، بلكه بحث بر اين است كه چه مي شود كه منشأ يكي را خوب و ديگري را ناخوب ناميده، از يكي خوشتان آمده و از ديگري خوشتان نمي آيد؟

هيچ در نظر داريد كه گاهي يك شعر ساده معمولي در حالتي كه شما داراي هيجان و حرارتي بوده ايد، در شما فوق العاده اثرگذار بوده تا جايي كه آن را از بر نموده ايد و براي همه كس خوانده ايد، بعضي شما را تصديق و برخي شما را تكذيب نموده اند، و اين نشان دهنده ي آن است كه همان شعر در يكي تأثير خوب و در ديگري تأثير غير خوب داشته، و حتي شايد خود شما هم گاهي از ادعاي خوبي آن شعر منصرف شده باشيد؟
هيچ وقت ملتفت شده ايد كه اشعار ملل خارجه، مخصوصا اشعاري كه به خوبي معروف است و در كلاس ها تدريس مي شود، غالباً در شما اثر نكرده و از آن چيزي مهيج نمي فهميد و در عوض گاه در ميان سخنان بيگانگان اشعار غير معروف و بد آنها را مي خوانيد و خوشتان مي آيد؟
هيچ مي دانيد كه اشعار شعراي ايراني، آنهايي كه صاحبان آنها بي پول، محروم، مظلوم و در به در بوده اند بهتر است از شعراي متمول و متنعم مثلاً فردوسي و مسعود سعد سلمان ؛ اولي به واسطه ي فقر و اخلاق ساده و پاكيزه كه در حيات روستايي گري و بيچارگي كنج ده «طابراز» و «پاز» داشته ، و دومي به علت حبس و توقيف سياسي كه او را از امارت و رياست در كنج قلعه ي «ناي» و «مرنج» مدتها مقيد نموده بود، اشعارشان داراي لطافت و پاكيزگي است و به خوبي با انسان صحبت مي كنند و از روح شاعر خود حكايت مي نمايند. ولي تغزل هاي عنصري، غزل هاي فرخي و انوري، و مدايح حكيم سنايي ابداً زبان و ر نگ و مزه نداشته و فقط علم و قدرت يا بي حرارتي شاعر را به ما مي فهماند و بس؟
اين سؤالات را براي اين كرديم كه در موقع تحقيق خوبي و بدي شعر، چندان احتياج به فكر و استدلال نباشد.
شعر خوب، يعني احساسات موزوني كه از انديشه اي پرهيجان و از روي اخلاقي عالي برخاسته باشد. لغت، اصطلاحات، حسن تركيب، سجع و وزن قافيه، صحت يا سقم قواعد و مقررات نظميه، اينها هيچ كدام در خوبي و بدي شعر نمي توانند حاكم و قاضي واقع شوند. هر چه هيجان و اخلاق گوينده در موقع گفتن يك شعر، يا ساختن يك غزل، قوي تر و نجيب تر باشد آن شعر بهتر و خوبتر خواهد بود.
شعر خوب را به دو قسمت تقسيم مي كنيم:
1- شعر خوب عمومي.
2- شعر خوب خصوصي.

اساس شعر خوب عمومي، احساسات شديده و اخلاق عاليه ي شاعر است. و براي اينكه ما بفهميم كه شعر كدام شاعر بهتر است، مي رويم شرح حال او و شرح اخلاق او را به دست مي آوريم و مواقعي كه شعر گفته، آن مواقع را نيز كشف مي كنيم، آن وقت مي بينيم كه به همان نسبت يعني ، نسبت كلي از حيث اخلاق و نسبت خصوصي از حيث هيجان شاعر، شعر خوب مي نمايد و اين خوبي هم باز به همان نسبت ، هر چه درجات اخلاقيه و هيجان شاعر عموميت داشته باشد، يعني داراي اخلاق خوب عمومي و هيجان پسنديده و عمومي بوده باشد، به همان نسبت، شعر، عمومي تر و قابل ترجمه عمومي ملل خواهد بود.
محال است كسي كه داراي اخلاق حميده و صفات پسنديده، از قبيل بي طمعي، حرّيت فكر و عقيده، رحم و عدالت طبيعي، نخوت و استغناي روحي، صحت مزاج و صحت فكر و انديشه و امثال اينها نباشد، بتواند شعري بگويد كه همه كس آن را خوب بداند.

اساس شعر را به اختصار توضيح داديم تا در بيان مطالب تخصصي تر ذهن بيننده آمادگي پذيرش بهتر را داشته باشد، در اين بخش به بيان توضيح اشعار وصفي مي پردازيم:
گفتيم كه شعر خوب به دو قسمت عمومي و خصوصي تقسيم مي شود، اساس شعر نيز به سه قسم مي توان تقسيم نمود:
1 اشعاراخلاقي
2) اشعار وصفي
3) اشعار روائي
اشعار وصفي و تشبيهات
آثاري هستند كه شاعر در آنها نقاشي و تابلوسازي مي كند، اعم از اينكه اين تابلوسازي نقاشي روحاني و پسيكولوژِيك و يا نقاشي جسماني و طبيعي باشد: بيان حالات عشقيه، غضب، خوشوقتي، دلتنگي، شكوه، رزم و بزم، شكار، تعريف وجاهت، نقاشي طبيعت از قبيل آسمان درخشان، شب تاريك، كوه، دريا، باغ و امثال آن را بايد جزء اشعار وصفي محسوب داشت. معلوم است هر چه احساسات شاعر قوي تر و يا لطيف تر باشد، هر چه ذوق و سليقه شاعر زيادتر باشد، هر چه خود نقاشي نزديك تر به طبيعت باشد، آن نقاشي روحاني و يا جسماني بهتر خواهد بود، مثلا اگر شاعري خود گرفتار عشق شده باشد، بر خودش مصائبي وارد شده باشد، در منظر طبيعي و در دامن طبيعت نشو و نما كرده باشد، بهتر از كسي كه فقط در خيال و عالم تصور نقاشي مي نمايد از عهده برآمده و تابلوهاي مختلفه عشقي را مجسم خواهند نمود.
پس از آنكه شعر خوب را تعريف كرديم و آن را به شعر خوب عمومي و خصوصي تقسيم نموديم، اينك بيان مي كنيم كه اساس شعر را بر سه قسم مي توان تقسيم نمود:
1) اشعار اخلاقي
2) اشعار وصفي
3) اشعار روايي

اشعار اخلاقي
اشعاري هستند كه تشويق و ترغيب به پيروي از اصول خوب، احساسات سالم، حريّت افكار و آزادي عقيده، وطن پرستي و شرافت دوستي، راستي و نيكوكاري و اجتناب از صفات رذيله بنمايد. چون براي نژادهاي مختلفه و ادوار متفاوته اصول اخلاقي كم و بيش متفاوت است، قهراً حكميت در خوبي و بدي اين قبيل اشعار هم بايد با ملاحظه اين اختلافات باشد، هر ملت و نژادي در هر دوره براي تكميل و ترقي هيأت اجتماعي خود پيروي از اصول و پيمودن راه هايي را معتقد است كه شايد همان اصول و راه ها منظور ديگران نباشد. مرام هيأت اجتماعي نژاد سميتيك با نژاد آرين ، مرام يهودي قديم با يوناني و روم قديم يكي نبوده اصول اخلاقي و اجتماعي آنها متباين بوده است، بنابراين شعرهاي اخلاقي آنها با هم متفاوت است مگر بهترين آن اشعار را كه داراي جنبه عمومي باشد.
1) اقوام سامي: آشوري، بابلي، عبراني، آرامي و ...
2) نژاد هند و اروپايي، آريايي نژاد و ...

October 10th, 2004


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان